این مقاله به بررسی این موضوع میپردازد که آیا ارتش آزادیبخش خلق چین میتواند از شبکه رو به گسترش بنادر و پایگاههای خارجی خود برای به چالش کشیدن کنترل دریاها در یک جنگ متعارف با ایالات متحده استفاده کند یا خیر.
نگرانیهای امنیتی مربوط به مالکیت بنادر خارجی توسط چین به سه دسته اصلی تقسیم میشوند. اول، چین از طریق شبکه بنادر خود مقادیر عظیمی از اطلاعات را جمعآوری میکند. دوم، میتواند از این اطلاعات و کنترل خود بر بنادر و اسکلههای کلیدی برای مختل کردن محمولههای ایالات متحده در زمان جنگ استفاده کند. در نهایت، چین میتواند از این بنادر برای نصب تسلیحات، مهمات و تجهیزات به منظور تامین مجدد کشتیهای جنگی و تجاری مسلح خود یا ایجاد سریع گرههای ضد دسترسی در نزدیکی گلوگاههای اصلی دریایی استفاده کند.
به طور خلاصه، چین میتواند از این شبکه برای به چالش کشیدن کنترل دریایی که برای موفقیت ایالات متحده در یک درگیری مسلحانه ضروری است، بهرهبرداری کند. این مقاله در مورد اینکه چرا ایالات متحده و چین ممکن است وارد یک درگیری جهانی شوند، گمانهزنی نمیکند. در واقع، نوشتههای فعلی چینی نشان میدهد که چین به دنبال یک رویارویی جهانی نیست. بلکه، ادبیات استراتژیک چین نشاندهنده ترجیح برای پیروزی بدون جنگ است.
فرضیات:
فرضیات، برای برنامهریزی حیاتی هستند. آنها راهنماییهایی را در مورد عوامل اساسی اما ذاتاً غیرقابلدانستن ارائه میدهند که برای شروع برنامهریزی مورد نیاز هستند. فرضیات زیر برای ارزیابی پتانسیل چین در استفاده از پایگاهها و بنادر خارج از کشور در یک درگیری با ایالات متحده کلیدی هستند.
فرض ۱: جنگ طولانی خواهد بود.
تا زمانی که دولت مدرن و نهادهای نظامی آن در پایان قرن هفدهم به طور کامل ظهور کردند، جنگها بر اساس توانایی سیستمهای مالی و اقتصادی برای حفظ و حمایت از ارتشها در میدان و نیروی دریایی در دریا مورد ارزیابی قرار میگرفتند. از سال ۱۷۵۰، درگیریها بین قدرتهای بزرگ و سالم، سالها تا دههها به طول انجامید، حتی اگر رهبران ملی اغلب تصور میکردند که کوتاه خواهند بود. جنگ هفت ساله، جنگهای انقلاب فرانسه و ناپلئونی، جنگ داخلی ایالات متحده، جنگهای جهانی اول و دوم و جنگ روسیه و اوکراین بین سه تا بیست و سه سال به طول انجامیدند. با این حال، این بدان معنا است که جنگ با چین احتمالا کوتاه نخواهد بود.
هم در جنگ داخلی ایالات متحده و هم در جنگ جهانی اول، کمبود مهمات شدت جنگ را تا یک سال کاهش داد. با این حال، هر دو طرف صنایع خود را بسیج کردند و ذخایر مهمات را در حالی که ارتشهای عظیمی را نیز به وجود میآوردند، دوباره پر کردند. این جنگها سالها پس از غلبه مبارزان بر کمبودهای اولیه خود ادامه یافت. جنگ کنونی روسیه و اوکراین از این الگو پیروی میکند. این جنگهای طولانی به یکی از دو طریق به پایان رسیدهاند: یک معاهده مذاکرهشده یا نابودی نیروهای دشمن و اشغال متعاقب آن سرزمین مادری. فرسودگی اقتصادی یکی یا هر دو طرف عامل کلیدی در این درگیریها بود. با این حال، سلاحهای هستهای عامل جدیدی را معرفی کردند که اشغال یک قدرت مسلح به سلاح هستهای را به پیشنهادی بسیار خطرناک تبدیل میکند.
اندرو کرپینویچ جونیور، رئیس و مدیر ارشد عملیات Solarium LLC، یک شرکت مشاوره دفاعی، خاطرنشان میکند: با ظهور سلاحهای هستهای، جنگها بین قدرتهای بزرگ تنها در صورتی میتوانند طولانی شوند که محدودیتهای سیاسی مهمی اعمال شود. به نظر میرسد وجود سلاحهای هستهای استراتژیک، نابودی یا حملات گسترده به سرزمین مادری هر یک از مبارزان را منتفی میکند. به جای جستجوی یک پیروزی قاطع، ایالات متحده و چین احتمالاً یک استراتژی فرسایشی را دنبال میکنند و سیستمهای اقتصادی و مالی خود را در برابر یکدیگر قرار میدهند. در این درگیری، کنترل دریا حیاتی خواهد بود.
فرض ۲: چین در حال ایجاد ترکیبی از پایگاههای نظامی خارجی، مالکیت بنادر تجاری خارجی و دسترسی به بنادر تجاری سایر کشورها است.
درگیری چین در پایگاهها و بنادر خارجی یک فرض نیست، بلکه یک واقعیت است. تنها عدم قطعیت این است که چین در یک درگیری به کدام تأسیسات میتواند دسترسی داشته باشد. در سال ۲۰۱۸، الی رتنر، که در آن زمان عضو ارشد موریس آر. گرینبرگ در مطالعات چین در شورای روابط خارجی بود، خاطرنشان کرد: «دولت چین به طور فعال در جستجوی پایگاههای خارجی است.» از آن زمان، چین به سرمایهگذاری سنگین در تأسیسات خارج از کشور ادامه داده است.
فرض ۳: چین در حال توسعه وسایل نقلیه هوایی بدون سرنشین (UAV)، شناورهای سطحی بدون سرنشین (USV) و شناورهای زیرآبی بدون سرنشین (UUV) کاملاً خودکار است.
در حال حاضر، چندین کشور سلاحهایی را مستقر میکنند که پس از پرتاب، قادر به شکار خودکار اهداف هستند. چین، که در حال حاضر یک رهبر در فناوریهای پهپاد و خودمختاری است، بدون شک طی چند سال آینده پهپادهای خودکار پس از پرتاب را در حوزههای هوایی، زمینی و دریایی به کار خواهد گرفت. همانطور که حوثیها نشان دادهاند، حتی تعداد کمی پهپاد ارزان قیمت میتواند تواناییهای فعلی نیروی دریایی ایالات متحده را به چالش بکشد. چین این پتانسیل را دارد که اینها را به تعداد میلیونها تولید کند.
فرض ۴: چین میتواند با تواناییهای فعلی خود، طرحی را با استفاده از بنادر و پایگاههای خارجی متعلق به چین اجرا کند.
ارتش آزادیبخش خلق چین (PLA) در حال حاضر تواناییهای لازم برای بهرهبرداری از پایگاههای چینی و بنادر خارجی متعلق به چین را دارد.
فرض ۵: ایالات متحده نمیتواند پیشبینی کند که کدام کشورها به نیروهای آمریکایی اجازه میدهند در طول جنگ از قلمرو آنها عملیات انجام دهند.
بنابراین، ایالات متحده باید برای مجوزهای مختلف برنامهریزی کند و نیروهای آینده را بر این اساس سازماندهی کند. روابط بینالمللی در منطقه هند-اقیانوس آرام در حال تغییر است. در حالی که بسیاری از تحلیلگران بر این باورند که استرالیا و ژاپن به نیروهای آمریکایی اجازه خواهند داد از قلمرو آنها در درگیری با چین استفاده کنند، اطمینان بسیار کمتری در مورد مواضعی که سایر کشورهای منطقه اتخاذ خواهند کرد وجود دارد. در چند سال گذشته، چین از رویکرد «جنگجوی گرگ» خود در دیپلماسی عقبنشینی کرده و ابتکار کمربند و جاده خود را دوباره متمرکز کرده است. این ممکن است کشورهای اقیانوس آرام را به سمت بیطرفی یا حتی همسویی با چین سوق دهد.
وضعیت بنادر فرامرزی چین:
مطالعات متعددی گسترش سریع و مداوم مالکیت یا مدیریت بنادر توسط چین در سطح جهان را بررسی کردهاند. بیشتر این مطالعات تحلیلهای دقیقی از چرایی تلاش چین برای ایجاد ردپای جهانی ارائه میدهند و تعدادی از مقالات نیز استدلال چین برای انتخاب بنادر خاص را تحلیل میکنند. با این حال، هیچ توافقی در مورد اینکه دقیقاً کدام تأسیسات در مالکیت چین خواهد بود یا به آنها دسترسی خواهد داشت، وجود ندارد. همه مطالعات به پایگاه دریایی چین در جیبوتی اشاره میکنند.
اخیراً، نیوزویک گزارش داد که چین به گسترش تأسیسات دریایی در ریام واقع در کامبوج ادامه میدهد. واشنگتنپست گزارش داد که چین به تلاشهای خود برای ایجاد «تأسیسات نظامی در بندر خلیفه امارات متحده عربی» ادامه میدهد. مؤسسه رند چهار کشور - کامبوج، میانمار، بنگلادش و پاکستان - را به عنوان نامزدهای بسیار مطلوب و عملی برای پایگاههای دریایی بعدی ارزیابی کرد. آیزاک بی. کاردون و وندی لوترت اشاره میکنند که «نیروی دریایی ارتش آزادیبخش خلق از دسترسی ممتاز به تأسیسات دومنظوره که شرکتهای چینی مالک و اداره میکنند، برخوردار است.» این بدان معناست که پرسنل چینی میتوانند بر عملیات روزانه در این پایانهها نظارت داشته باشند. شرکتهای چینی «حداقل در یک ترمینال در نود و شش بندر خارجی سهام اجاره یا امتیاز دارند.» چهل و پنج بندر از نود و شش بندر در امتداد خطوط ارتباط دریایی (SLOC) مهم و حیاتی برای واردات و صادرات چین قرار دارند. پنجاه و پنج درصد از بنادر در فاصله ۴۸۰ مایل دریایی (یک روز دریانوردی) از نقاط گلوگاهی حیاتی در این خطوط ارتباط دریایی قرار دارند. در حالی که چین ممکن است بر حفاظت از خطوط ارتباط دریایی خود تمرکز کند، این مسیرها برای اقتصاد جهانی ضروری هستند. مالکیت یا مدیریت چینی این بنادر به چین این امکان را میدهد که به طور پنهانی تواناییهای نظامی را در پایگاههای خارج از کشور ایجاد کند.
آسیبپذیریهای استراتژیک چین:
چین آسیبپذیریهای استراتژیک کلیدی دارد که میتواند در یک جنگ طولانی مورد بهرهبرداری قرار گیرد. رهبران چین دو آسیبپذیری را شناسایی کردهاند که نگرانی استراتژیک زیادی دارند: «معضل مالاکا» و بیثباتی داخلی که میتواند حاکمیت حزب کمونیست چین (CCP) را تهدید کند. در حالی که مقامات چینی دیگر از عبارت «معضل مالاکا» استفاده نمیکنند، اما همچنان آسیبپذیری اساسی چین در برابر محاصره را نشان میدهد. اگر از این آسیبپذیری بهرهبرداری شود، به میزان قابل توجهی به فرسایش اقتصادی چین کمک میکند.
معضل مالاکا بزرگترین آسیبپذیری ژئواستراتژیک چین، انزوای آن از اقیانوسهای آرام و هند توسط زنجیره اول جزایر است. این امر تجارت دریایی چین را در برابر مداخله بسیار آسیبپذیر میکند. علاوه بر این، از آنجایی که بیشتر خروجیهای اصلی به دریای چین جنوبی و دریای چین شرقی در فواصل قابل توجهی از سرزمین اصلی چین قرار دارند، چین باید نیروهای نظامی خود را در فاصلههای طولانیتری برای مختل کردن هرگونه عملیات محاصره ایالات متحده یا متحدانش مستقر کند.
حتی اگر چین بتواند از محاصره زنجیره اول جزایر عبور کند، در مسیر رسیدن به بازارهای اروپا و خاورمیانه با نقاط گلوگاهی دریایی دیگری نیز روبرو خواهد شد. مهمترین آنها تنگه هرمز و تنگه باب المندب هستند. نگرانی رهبری چین در مورد معضل مالاکا مبتنی بر آسیبپذیریهای اقتصادی واقعی است. انرژی، غذا و ظرفیت تولیدی چین به شدت به تجارت دریایی وابسته است. برای کاهش آسیبپذیری خود در برابر اختلال در تجارت دریایی، چین منابع قابل توجهی را در خطوط لوله و مسیرهای ریلی زمینی سرمایهگذاری کرده است. چین سرمایهگذاریهای جدی برای کاهش آسیبپذیری خود در برابر عملیات محاصره انجام داده است. بررسی این اقدامات و دلایل آسیبپذیر ماندن آنها ضروری است.
راهآهن - تلاشی برای غلبه بر معضل مالاکا؟
چین سرمایهگذاری زیادی در بهبود توانایی خود برای حمل و نقل به اروپا از طریق راهآهن انجام داده است. به گفته شرکت راهآهن دولتی چین، این شرکت در سال ۲۰۲۱، ۱,۴۶۰,۰۰۰ واحد معادل بیست فوت (TEU) را از طریق راهآهن جابجا کرده است. این اوج توان عملیاتی قبل از تهاجم تمام عیار روسیه به اوکراین در ۲۴ فوریه ۲۰۲۲ رخ داد که ترافیک ریلی را محدود کرده است.
برای مقایسه، بنادر چین در سال ۲۰۲۱، ۲۶۲ میلیون TEU را جابجا کردند. بنابراین، مسیرهای ریلی تنها ۰.۶ درصد از تجارت دریایی جهانی آن را تشکیل میدهند. گسترش ظرفیت برای جابجایی بیش از یک بخش جزئی از تجارت دریایی بسیار دشوار خواهد بود. راهآهن روسیه پیشبینی میکند که تا سال ۲۰۲۷ قادر به ترانزیت ۴ میلیون کانتینر خواهد بود. با این حال، سخنگوی آن اعتراف میکند که کمبود سکوهای کانتینری، کارگران ماهر، ظرفیت عملیاتی و محوطههای تجمیع، عملیات فعلی آن را محدود میکند. راهآهن قزاقستان، تنها مسیر دیگر، چشماندازی برای افزایش تجارت ارائه نمیدهد. گذرگاههای مرزی قزاقستان و چین به طور مرتب با ترافیک بیش از حد مواجه میشوند. در ابتدای سپتامبر ۲۰۲۴، پنجاه و پنج قطار در مرز متوقف شده بودند. برای کاهش تراکم، قزاقستان تا زمان رفع این مشکل، ورود کانتینرهای بیشتر را ممنوع کرد. پیچیدهتر کردن هرگونه تلاش برای افزایش توان عملیاتی حمل و نقل زمینی این واقعیت است که هر دو اتصال ریلی و جادهای از هزاران مایل از خصمانهترین زمینهای جهان - کوهها، جنگلها و بیابانها - عبور میکنند. این شرایط هم هزینه حمل و نقل و هم هزینه نگهداری شبکههای ریلی و جادهای را افزایش میدهد. علاوه بر این، بیشتر زیرساختهای ریلی توسط چین اداره یا نگهداری نمیشود، بلکه توسط روسیه و قزاقستان اداره و نگهداری میشود. در نهایت، ماهیت خطوط ریلی آنها را در معرض مداخله در زمان جنگ قرار میدهد.
چین همچنین پروژههای ریلی را به تایلند، میانمار و پاکستان پیشنهاد کرده است، اما این پروژهها همچنان با تاخیر مواجه هستند. محمولههایی که در نهایت این اتصالات ریلی را تغذیه میکنند، باید در درجه اول از طریق حمل و نقل دریایی تامین شوند. بنابراین، این خطوط ریلی پیشنهادی وابستگی چین به دریا را به طور چشمگیری کاهش نخواهند داد، بلکه تنها به آن اجازه میدهند از نقاط گلوگاهی کلیدی ایجاد شده توسط زنجیره اول جزایر اجتناب کند.
با این حال، حتی اگر این خطوط توان عملیاتی ریلی را سه برابر کنند، باز هم کمتر از ۲ درصد از تجارت دریایی فعلی چین را تامین خواهند کرد. واقعیت این است که راهآهن به سادگی نمیتواند جایگزین قابل توجهی برای تجارت دریایی برای چین فراهم کند. این موضوع این سوال را مطرح میکند که آیا چین این خطوط ریلی را نه به عنوان مسیرهای تجاری جایگزین، بلکه به عنوان مسیرهای داخلی برای پشتیبانی از بنادر و پایگاههای دورافتاده خارج از کشور طراحی کرده است. چین و پاکستان در حال برنامهریزی یک خط ریلی برای اتصال کاشغر، چین، به گوادر، یک شهر بندری پاکستان هستند. در اواخر سال ۲۰۲۳، چین و میانمار از از سرگیری کار بر روی کریدور اقتصادی چین-میانمار خبر دادند که کونمینگ، چین را به کیاوکپیو و یانگون، میانمار - هر دو واقع در خلیج بنگال - متصل میکند.
انرژی:
جای تعجب نیست که چین از طیف کاملی از منابع انرژی استفاده میکند. زغال سنگ با ۵۵.۶ درصد از کل، بزرگترین منبع انرژی چین است. دومین منبع بزرگ، نفت با ۱۷.۷ درصد است. سپس، به ترتیب نزولی، گاز طبیعی (۸.۴ درصد)، انرژیهای تجدیدپذیر (۸.۴ درصد)، انرژی آبی (۷.۷ درصد) و انرژی هستهای (۲.۳ درصد) قرار دارند.
چین ظرفیت و ذخایر عظیم تولید زغال سنگ دارد. با این حال، در سال ۲۰۲۲، ۳۷۵ میلیون تن متریک زغال سنگ، یا ۸ درصد از نیازهای زغال سنگ خود را وارد کرد. این واردات، که عمدتاً از اندونزی و استرالیا بود، شامل زغال سنگ با کیفیت بالاتری بود که در چین در دسترس نبود اما برای فرآیندهای صنعتی خاص مورد نیاز بود. تحلیلها اغلب به این واقعیت اشاره میکنند که چین ۷۲ درصد از نفت مصرفی خود را وارد میکند که به عنوان یک آسیبپذیری استراتژیک اصلی محسوب میشود. اما اغلب، تحلیلگران به این نکته توجه نمیکنند که نفت در سال ۲۰۲۲ کمتر از ۱۸ درصد از مصرف انرژی اولیه چین را تشکیل میداد. چین با تشخیص یک آسیبپذیری بالقوه، در سال ۲۰۰۷ شروع به ساخت یک ذخیره استراتژیک نفت کرد. امروزه، موجودی چین نزدیک به ۱.۳ میلیارد بشکه است که برای پوشش ۱۱۵ روز واردات کافی است (آمریکا ۸۰۰ میلیون بشکه در اختیار دارد). علاوه بر این، چین به شرکتهای نفتی دستور داده است تا پایان ماه مارس ۲۰۲۵ ۶۰ میلیون بشکه به ذخایر خود اضافه کنند.
در گذشته، چین از طریق راهآهن نیز نفت تحویل داده است. با بسیج کامل، چین ممکن است بتواند روزانه پانصد هزار بشکه از روسیه و قزاقستان وارد کند. با این حال، این امر باعث جابجایی ترافیک بالقوه دیگر خواهد شد. با این اوصاف، بیشتر واردات انرژی مایع چین در صنایع حمل و نقل و پتروشیمی استفاده میشود. گاز طبیعی نیز آسیبپذیری قابل توجهی را نشان نمیدهد. تا بهار ۲۰۲۴، چین تنها حدود بیست و سه روز ذخیره گاز طبیعی در انبار داشت. با این حال، در سال ۲۰۲۲، گاز طبیعی وارداتی از طریق دریا تنها ۲ درصد از کل انرژی چین را تشکیل میداد. کاهش مصرف انرژی مایع مشاهده شده در طول همهگیری COVID-۱۹ نشاندهنده تأثیری است که محدودیتهای زمان جنگ بر جابجایی غیرنظامیان میتواند بر تقاضای انرژی چین داشته باشد. هرگونه درگیری عمده بین ایالات متحده و چین باعث اختلال اقتصادی قابل توجهی در سطح جهانی خواهد شد و در نتیجه تقاضا برای محصولات چینی را به شدت کاهش میدهد. این امر بیشتر نیازهای انرژی مایع چین را کاهش داده و عمر ذخایر انرژی آن را افزایش میدهد. در مجموع، اختلال در واردات انرژی مایع به اقتصاد چین فشار وارد میکند اما تعیینکننده نخواهد بود.
غذا:
چین با تنها ۱۰ درصد از زمینهای قابل کشت جهان، باید ۲۰ درصد از جمعیت جهان را تغذیه کند. در سال ۲۰۱۴، دولت چین گزارش داد که ۲۰ درصد از زمینهای قابل کشت آن از آلودگی فلزات سنگین رنج میبرند. محتوای کربن خاک چین که ۳۰ درصد کمتر از میانگین جهانی است، این مشکلات را تشدید میکند. برای جبران این کمبود، کشاورزان چینی از ۳۳ درصد از کل کود تولید شده در سراسر جهان استفاده میکنند. این استفاده بیش از حد از کود باعث اسیدی شدن و سفت شدن خاک میشود. علاوه بر این، بیش از ۴۰ درصد از مساحت زمینهای چین تحت تأثیر فرسایش قرار دارد - شاید شدیدترین آسیب در جهان. نتیجه خالص این است که چین بیشتر از هر کشور دیگری این محصولات غذایی را وارد میکند - از جمله سویا، ذرت، گندم، برنج و محصولات لبنی.
بین سالهای ۲۰۰۰ و ۲۰۲۰، نسبت خودکفایی غذایی این کشور از ۹۳.۶ درصد به ۶۵.۸ درصد کاهش یافت. تغییر الگوهای غذایی نیز واردات روغنهای خوراکی، شکر، گوشت و غذاهای فرآوری شده چین را افزایش داده است. در سال ۲۰۲۱، نسبت وابستگی واردات روغن خوراکی این کشور به نزدیک به ۷۰ درصد رسید.
رهبران چین به شدت آگاه هستند که کمبود مواد غذایی از لحاظ تاریخی منجر به بیثباتی شده است و بنابراین، به اندازه یک سال گندم و ذرت ذخیره کردهاند. آمار خرید غلات از سال ۲۰۱۰ افزایش چشمگیری را نشان میدهد. این روند تا حدی منعکس کننده ثروت رو به رشد چین و نیاز به تغذیه دام بیشتر است، زیرا رژیم غذایی چینی به طور فزایندهای شامل گوشت میشود. چین همچنین با کمبود شدید آب، به ویژه در شمال، جایی که بخش عمدهای از تولیدات کشاورزی آن متمرکز است، مواجه است. این منطقه تنها ۴ درصد از آب کشور را در خود جای داده است. در نتیجه، کشاورزی چین به شدت به آبهای زیرزمینی متکی است، اما نیمی از سفرههای زیرزمینی آن برای آبیاری بیش از حد آلوده هستند. در سطح ملی، تا ۲۵ درصد از آب رودخانهها نیز برای مصارف کشاورزی نامناسب است. برای حل مشکل توزیع آب خود، چین در حال ساخت سیستمهای حمل و نقل آب عظیمی است، اما بعید است که به طور قابل توجهی تولید غلات را در یک بحران افزایش دهد.
ظرفیت تولید:
در سال ۲۰۲۲، چین ماهانه بیش از ۳۲۵ میلیون دلار مواد خام غیر غذایی وارد کرد. این شامل ۷۰ درصد از کل واردات سنگ آهن دریایی جهان - حدود ۱.۲ میلیارد تن در سال - بود. تولید داخلی چین در آن سال ۳۸۰ میلیون تن بود که تنها ۲۴ درصد از نیازهای سالانه آن را پوشش میداد. در حالی که چین چهارمین تولیدکننده بزرگ مس در جهان است،بزرگترین واردکننده جهان نیز هست و ۵۸ درصد از واردات جهانی سنگ مس را به خود اختصاص داده است. اگرچه چین بزرگترین صنعت کشتی سازی جهان را دارد و ۴۸.۴ درصد از تناژ کشتی سازی جهانی را به خود اختصاص داده است، این صنعت به شدت به واردات وابسته است.
اگر متحدان ایالات متحده بتوانند کنترل دریا را در یک درگیری طولانی مدت حفظ کنند، چین برای به دست آوردن مواد خام مورد نیاز برای حفظ اقتصاد و تولید جنگی خود با مشکل مواجه خواهد شد. ملتهایی که در گذشته محاصره شدهاند، برای حمایت از تلاشهای جنگی خود، کاهشهای قابل توجهی در تولید غیرنظامی ایجاد کردهاند. انجام این کار به آلمان و ژاپن اجازه داد تا تلاشهای نظامی خود را برای سالها گسترش دهند. با این حال، در پایان، محاصرهها باعث کاهش قابل توجهی در تولیدات صنعتی آنها شد.
تجارت:
چین تلاشهای قابل توجهی برای تغییر از یک اقتصاد مبتنی بر صادرات به یک اقتصاد مبتنی بر تقاضای داخلی انجام داده است. وابستگی خود به تجارت را از بیش از ۶۰ درصد از تولید ناخالص داخلی خود در سال ۲۰۰۶ به ۳۸ درصد در سال ۲۰۲۲ کاهش داده است. با این حال، ۹۰ درصد از این تجارت همچنان از طریق دریا انجام میشود. برای نشان دادن تأثیر بالقوه اختلالات در تجارت دریایی، رکود بزرگ، تولید ناخالص داخلی ایالات متحده را از سال ۱۹۲۹ تا ۱۹۳۳ به میزان ۲۹ درصد کاهش داد. یک مطالعه RAND خاطرنشان کرد که اقتصاد چین ممکن است در یک جنگ طولانی مدت ۲۵ تا ۳۵ درصد منقبض شود. انقباضی با این بزرگی نه تنها تولید نظامی-صنعتی چین را به شدت مختل میکند، بلکه میتواند به بیثباتی داخلی نیز کمک کند.
بیثباتی داخلی:
رهبری حزب کمونیست چین (CCP) بیثباتی داخلی را به عنوان تهدید اصلی برای ادامه حکومت خود میداند. از زمان اعتراضات و کشتار میدان تیانآنمن در سال ۱۹۸۹، چین تمرکز خود را بر امنیت داخلی به شدت افزایش داده است. این کشور پلیس مسلح خلق را سازماندهی مجدد کرد و تا سال ۲۰۱۷، بودجه امنیت داخلی آن ۱۱۸ درصد از بودجه دفاع ملی آن بود. چین دیگر بودجه امنیت داخلی خود را منتشر نمیکند. با این حال، تلاشهای گسترده آن برای سرکوب اویغورها ، نظارت هماهنگ سراسری بر تقریباً هر جنبه از زندگی شهروندانش و کنترل گسترده آن بر اطلاعات، همگی بر این باور رهبری CCP تأکید میکنند که بیثباتی داخلی یک تهدید استراتژیک بزرگ است.
جوئل ووثنو، پژوهشگر ارشد مرکز مطالعات امور نظامی چین در موسسه مطالعات استراتژیک ملی در دانشگاه دفاع ملی، خاطرنشان کرد:«تناقض نهایی رژیمی که بر جمهوری خلق ریاست میکند این است که بزرگترین ترس آن این است که روزی مجبور شود مستقیماً با خشم مردم چین روبرو شود. نگرانی در مورد چالشهای داخلی چیزی است که رهبران چین را شبها بیدار نگه میدارد.»
ماموریتهای نیروهای مسلح ایالات متحده:
استفاده بالقوه چین از بنادر و تاسیسات خارج از کشور خود در یک درگیری جدی، چالشی بزرگ برای نیروهای ایالات متحده ایجاد میکند. با این حال، این چالش کاملاً در محدوده ماموریتهای سنتی نیروی دریایی ایالات متحده قرار دارد. در یک جنگ طولانی با چین، یک ماموریت اساسی نیروهای دریایی ایالات متحده، حفظ کنترل دریا برای خرید زمان برای متحدین و در عین حال محدود کردن شدید دسترسی چین به مواد خام ضروری برای اقتصاد زمان جنگ آن خواهد بود.
ظهور فناوریهای نظارتی مداوم، همراه با موشکها، راکتها و پهپادهای ضد کشتی دوربرد، متحرک و مستقر در زمین، به این معنی است که سامانههای مستقر در زمین میتوانند، در مواقعی، دسترسی چین به گلوگاههای دریایی کلیدی را مسدود کنند. ارتش آزادیبخش خلق (PLA) بسیار زودتر از ایالات متحده به این نتیجه رسید و به طور سیستماتیک یک قابلیت A۲/AD (ممانعت از دسترسی/منطقه ممنوعه) ایجاد کرده است که تا فواصل فزایندهای از ساحل گسترش مییابد. چینیها سخت تلاش کردهاند تا اطمینان حاصل کنند که این سامانهها متحرک هستند و بنابراین شکست دادن آنها بسیار دشوارتر است. در حالی که تمرکز چین تا به امروز بر حفاظت از سرزمین اصلی چین و دریاهای نزدیک آن بوده است، روند رو به رشد جهانی سلاحهای موثر ضد هوایی، ضد کشتی و ضربتی دوربرد، گزینههای جدیدی را برای استقرار و استفاده جهانی از این سامانهها ایجاد میکند.
قبل از درگیری، نیروی آمریکا نمیتواند مانع از آن شود که چین از بنادر خارج از کشور خود و کنترل دادههای حمل و نقل برای اخلال در جابجایی کالای متحدین یا پنهان کردن محمولههای خود استفاده کند. پس از آغاز خصومتها، نیروی آمریکا به یک رویکرد عملیاتی مناسب برای یک جنگ فرسایشی نیاز خواهد داشت. مرجع فرماندهی باید اولویتهایی را در میان خواستههای رقابتی جهانی تعیین کند. در حالی که پیشبینی اینکه مقامات ارشد چگونه اولویتبندی خواهند کرد غیرممکن است، نیروی دریایی آمریکا باید برای انجام وظایف زیر در حمایت از کنترل دریا آماده باشد: مکانیابی و خنثیسازی تلاشهای چین برای اخلال در تجارت جهانی و ایجاد محاصرههای مؤثر برای تخریب شدید تجارت بینالمللی چین.
این دو ماموریت از عناصر مختلف نیروی دریایی بهره خواهند برد. برنامه سی ساله کشتی سازی فعلی نیروی دریایی ایالات متحده نشان می دهد که ناوگان برای اجرای یک کارزار جهانی علیه نیروها و تاسیسات چین بسیار کوچک خواهد بود. نیروهای رزمی نیروی دریایی ایالات متحده برای مقابله با بزرگترین نیروی دریایی جهان و حفظ کنترل جهانی دریا کافی نخواهند بود. برای موفقیت، آنها به حمایت عناصری از نیروی مشترک نیاز خواهند داشت که به طور کامل درگیر نیستند. بیشتر تحلیلگران پیش بینی می کنند که کارزارهای آغازین یک درگیری ایالات متحده و چین عمدتاً نبردهای هوایی و دریایی خواهند بود. اگر این درست باشد، ارتش ایالات متحده و تفنگداران دریایی ایالات متحده احتمالاً به طور کامل درگیر نخواهند شد.
نتیجهگیری:
هدف این مقاله بررسی راههایی با احتمال وقوع پایین اما با پتانسیل تأثیرگذاری بالا بود که چین میتواند از شبکه جهانی رو به گسترش بنادر خود بهرهبرداری کند. شکست دادن این عملیاتهای چین، ظرفیت نیروهای مشترک ایالات متحده را تحت فشار قرار میدهد، اما نیازی به قابلیتهای جدید گرانقیمت ندارد. همانطور که اشاره شد، با تمرکز بر پهپادهای نسبتاً ارزان، نیروهای ایالات متحده میتوانند خود را در موقعیتی قرار دهند که اقدامات چین را در بنادر خارج از کشور خنثی کنند. در حالی که پهپادها بخش کوچکی از ساختار نیروی فعلی ایالات متحده را تشکیل میدهند، جنگ روسیه و اوکراین به طور چشمگیری ارزش فزاینده آنها را برای آمریکا نشان داده است.
وزارت دفاع باید بتواند به سرعت تعداد زیادی پهپادهای خودکار را مستقر کند. در نهایت، آماده شدن برای مقابله با این اقدامات چین مستلزم برنامهریزی با متحدان، آموزش برای عملیات محاصره و تصرف بندر، و ادغام قابلیتهای جدید در نیروهای عملیاتی است. اینها گزینههای پرهزینهای نیستند، اما اگر قرار است نیروی مشترک آمریکا و متحدین آن در آغاز جنگ آماده باشد، ضروری هستند.