کالین وینستون، کهنهسرباز با ۳۰ سال سابقه در سیا و رئیس سابق تحقیقات در کمیته امور عمومی آمریکا-اسرائیل (آیپک)، در مقالهای که به زودی منتشر خواهد شد، بهطور مختصر دلیلی برای حمله اسرائیل به تأسیسات هستهای ایران ارائه میدهد. وینستون مینویسد: «حزبالله و حماس دیگر تهدیدی برای اسرائیل نیستند. محور مقاومت جمهوری اسلامی ایران در حال فروپاشی است. سیستمهای دفاعی هوایی ایران و سوریه نابود شدهاند و قابلیتهای موشکی ایران نیز از بین رفته است.» با وجود این، ایران در آستانه تولید اورانیوم غنیشده کافی برای ساخت چند بمب است. این امر آنقدر نزدیک است که دیگر نمی توان به گفتههای آمریکاییها مبنی بر شکست قریبالوقوع ایران اعتماد کرد.
«اکنون زمان آن است که اورشلیم و واشنگتن اقدام نظامی قاطعی علیه برنامه هستهای ایران انجام دهند، که در حالت ایدهآل از طریق حمله هماهنگ و مشترک انجام شود.» شواهد فزایندهای وجود دارد که نشان میدهد این نوع تفکر در حال حاضر در بالاترین سطح سیستم امنیتی اسرائیل رواج دارد. گزارشهای اخیر رسانههای منطقهای حاکی از توافق گسترده بین اورشلیم و واشنگتن در این مورد است. نویسندگان این مقالات ادعا میکنند که ایالات متحده میخواهد دور دیگری از دیپلماسی را با بازگشت به استراتژی «فشار حداکثری» که توسط دولت اول ترامپ اعمال میشد، امتحان کند. اما اگر تلاشها برای ترغیب ایران به تعهد قطعی برای کنار گذاشتن جاهطلبیهای هستهای خود با شکست مواجه شود، تمرکز احتمالاً به گزینه نظامی باز خواهد گشت.
چقدر این گزارشها دقیق هستند؟ و آیا حمله به تأسیسات هستهای ایران محتمل و قریب الوقوع است؟
تمایل فزاینده اسرائیل به بررسی احتمال اقدام نظامی از چند عامل ناشی میشود. اولاً، همانطور که وینستون در بخش نقلشده فوق ذکر میکند، ایران در حال حاضر پیشرفت خود به سمت توانایی ساخت سلاحهای هستهای را تسریع میکند. تهران در ماههای اخیر و احتمالا در واکنش به شکستهایی که در جبهههای دیگر داشته است غنیسازی اورانیوم خود را به ۶۰ درصد افزایش داده است. بر اساس برآوردهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی، زمانی که برای تولید اورانیوم کافی برای ساخت بمب هستهای نیاز است، اکنون چند هفته است نه چند ماه. ثانیاً، توانایی ایران در جلوگیری از حمله اسرائیل در اواخر سال ۲۰۲۴ به طور قابل توجهی کاهش یافت.
تخریب ۸۰ درصد از زرادخانه موشکی حزبالله لبنان توسط اسرائیل در این دوره و ترور افراد مهم و رده بالای این سازمان و تعداد زیادی از رزمندههای آن، یکی از عوامل اصلی که تاکنون معادلات هرگونه اقدام اسرائیل علیه تأسیسات هستهای ایران را بسیار پیچیده کرده بود، کاهش میدهد. با این حال، باید درک کرد که این یک مزیت زودگذر است که با گذشت زمان و با تلاش ایران برای تجهیز مجدد حزبالله، کاهش مییابد. اسرائیل در عملیات تلافیجویانه گسترده خود علیه ایران در ۲۶ اکتبر ۲۰۲۴، بخش زیادی از ظرفیت دفاع هوایی ایران را از بین برد. این نیز از دیدگاه اسرائیل یک مزیت زودگذر است. سیستمهای اس-۳۰۰ ایران ممکن است آسیب دیده یا نابود شده باشند. اما اتحاد رو به رشد تهران با روسیه احتمالاً تأمین سیستم پیشرفتهتر اس-۴۰۰ را تضمین خواهد کرد. بنابراین، نمیتوان نقطه ضعف فعلی ایران را بهعنوان عاملی دائمی در تصویر کلان خاورمیانه در نظر گرفت. بلکه این یک مزیت است که در طول زمان کاهش مییابد یا حتی ناپدید میشود، مگر اینکه از آن استفاده شود. این امر انگیزه اسرائیل برای انجام حمله را افزایش میدهد.
ایران هنوز مهم ترین دشمن اسرائیل است.
سوم اینکه، علیرغم تضعیف قدرت ایران، این کشور همچنان مهمترین دشمن اسرائیل در منطقه باقی مانده است. برخلاف برخی گزارشهای اغراقآمیز رسانههای اسرائیلی، پروژه منطقهای ایران در نتیجهی شکستهای سال ۲۰۲۴ نابود نشده است. متحدان ایران همچنان در موقعیتهای فرماندهی در تعدادی از نقاط کلیدی منطقه حضور دارند. در یمن، انصارالله یا جنبش حوثی که مورد حمایت تهران است، کنترل بخش وسیعی از کشور از جمله پایتخت، صنعا، را در دست دارد. کمپین این گروه علیه کشتیرانی بینالمللی در مسیر خلیج عدن/ دریای سرخ، موفق به مختل کردن شدید ترافیک در این شریان حیاتی تجاری شد. در عراق، شبهنظامیان شیعه متحد ایران، ظرفیت نظامی مستقل خود را حفظ کردهاند و در بعد سیاسی، عنصری کلیدی در دولت کنونی محمد شیاع السودانی، نخستوزیر، هستند. در لبنان، علیرغم شکست سنگین در برابر اسرائیل در ماههای پایانی سال ۲۰۲۴، حزبالله همچنان قویترین نیروی نظامی در کشور است. با وجود تغییرات سیاسی قابل توجه اخیر در این کشور(لبنان) ، هیچ نشانهای از تمایل دولت کنونی یا هر عامل دیگری برای به چالش کشیدن این برتری وجود ندارد. این بدان معناست که تنها در یک بازه زمانی محدود میتوان از ضعف کنونی حزبالله استفاده کرد.
تنها شکست «دائمی» که ایرانیها در سال گذشته متحمل شدند، از دست دادن رژیم اسد در سوریه است. این امر، بدون شک، حضور منطقهای تهران را به شدت تضعیف میکند. اما حتی در اینجا نیز باید توجه داشت که اسلامگرایان سنی که اکنون در دمشق حکومت میکنند، هنوز اقتدار خود را در سراسر کشور اعمال نکردهاند. در حال حاضر، شبکههای ایران در سوریه و لبنان همچنان فعال است. درگیریهای اخیر بین هیئت تحریر الشام و حزبالله در منطقهی القصیر در غرب سوریه، گواه این مدعاست. تمام اینها به این معناست که اسرائیل انگیزه و ظاهراً ظرفیت لازم برای وارد کردن ضربه شدیدی به برنامه هستهای ایران با استفاده از قدرت هوایی خود و شاید با مشارکت نیروهای ویژه خود را دارد. و از آنجایی که ایران تنها بخش محدودی از تواناییهای خود را به طور دائم از دست داده است، هرگونه حملهای از این دست باید نسبتا زود انجام شود. عنصر باقیمانده مورد نیاز برای چنین حملهای، چراغ سبز، یا حداقل زرد، از سوی ایالات متحده است.
در مقالهی اخیر از بن کسپیت، روزنامهنگار سرشناس اسرائیلی، در وبسایت خبری المانیتور، به نقل از یک همکار ناشناس اسرائیلی در این مورد صحبت شده است. این «همکار» در مورد این موضوع خوشبین به نظر میرسد. او به کسپیت گفت: «دروازههای جهنم برای ایران باز خواهد شد. [دونالد] ترامپ چراغ سبز را به نتانیاهو خواهد داد و آمریکاییها بیتفاوت نخواهند ماند، بلکه هر کاری که برای موفقیت چنین حملهای لازم باشد، برای کمک به اسرائیل انجام خواهند داد.» البته، در مورد این نکتهی آخر خیلی چیزها باید مد نظر قرار داده شود. تاکنون، به نظر میرسد ترامپ به وضوح اعلام کرده که میخواهد به جنگها پایان دهد، نه اینکه از عملیاتهای نظامی بلندپروازانه حمایت کند. به نظر میرسد که دولت آمریکا تمایل خود را برای توافق هستهای جدید و سختگیرانهتر با ایران جدی خواهد گرفت، نه اینکه آن را به عنوان شکست تضمینشدهای تلقی کند که صرفاً مقدمهای برای اقدام نظامی خواهد بود. از طرفی نباید توانایی ایران در تغییر این وضعیت را نادیده گرفت. به نظر میرسد که اهداف و خواستههای ترامپ قابل تغییر هستند و پیشبینی آنها آسان نیست. با این وجود، حملهی اسرائیل برای عقبراندن برنامه هستهای و آسیب شدید به تأسیسات هستهای ایران، اکنون بیش از هر زمان دیگری محتمل تر به نظر میرسد.