«یا از شر سلاحهای کشتار جمعی خود خلاص شوید یا [ایالات متحده] شخصاً آنها را نابود میکند و همه چیز را بدون هیچ بحثی از بین میبرد.»
سخنان تند رئیس جمهور ایالات متحده، پیامی روشن به یک تهدید استراتژیک در خاورمیانه مبنی بر اینکه پیشرفت برنامه هستهای آن پیامدهای شدیدی را به دنبال خواهد داشت.
با این تفاوت که این سخنان دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، خطاب به ایران نیست. این سخنان جورج دبلیو بوش، رئیس جمهور وقت، در بیانیهای در سال ۲۰۰۱ به معمر قذافی، رهبر لیبی، است. آن تلاش برای پایان دادن به برنامه هستهای طرابلس در نهایت موفقیتآمیز بود و در سال ۲۰۰۳، قذافی داوطلبانه از این برنامه صرف نظر کرد و ذخایر سلاحهای شیمیایی و بیولوژیکی کشور را تحویل داد.
بیست و یک سال بعد، خلع سلاح هستهای لیبی به عنوان الگویی برای ایالات متحده عمل میکند، الگویی که ترامپ به دنبال تکرار آن در مذاکرات فعلی با جمهوری اسلامی است.
سناتور تام کاتن، سومین جمهوریخواه ارشد در مجلس قانونگذاری ایالات متحده و رئیس کمیته اطلاعات، در ماه آوریل گفت که ترامپ «توافقی [با ایران] مانند توافق لیبی با ایالات متحده در سال ۲۰۰۳ را ترجیح میدهد.» تنها یک هفته بعد، در جریان یک سفر مهم به کاخ سفید، بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، به خبرنگاران گفت که خواهان خلع سلاح کامل ایران است و افزود: «اگر این کار به صورت دیپلماتیک و به طور کامل، مانند آنچه در لیبی انجام شد، انجام شود، فکر میکنم چیز خوبی خواهد بود.»
تکرار استراتژیهای کلیدی به کار گرفته شده در نمونه مورد لیبی میتواند به مذاکرهکنندگان آمریکایی این فرصت را بدهد که خلع سلاح هستهای ایران را به طور کامل محقق کنند. از این گذشته، هم لیبی و هم ایران به طور هماهنگ برنامههای هستهای خود را در تلاش برای ایجاد بازدارندگی در برابر بلوک غرب، به ویژه در اواخر جنگ سرد و دوران عدم تعهد، توسعه و گسترش دادند. برای دستیابی به توافق مشابه با جمهوری اسلامی بر سر برنامه هستهای آن، دولت ترامپ باید درسهای آموخته شده از خلع سلاح لیبی را درک کرده و از آن بهره ببرد.
مذاکرات در بحبوحه پویاییهای ژئوپلیتیکی متغیر
رویاهای پانعرب قذافی برای تبدیل شدن به یک هژمون منطقهای در دهه ۱۹۹۰ نقش بر آب شد و در سال ۱۹۹۸، او خروج لیبی از اتحادیه عرب را اعلام کرد و انزوای بینالمللی خود را تحکیم بخشید. همزمان با اینکه قذافی شروع به احساس فشار تحریمها و تشدید منطقه پرواز ممنوع کرد، از برنامه هستهای این کشور به عنوان یک ابزار چانهزنی در نزدیکی خود با غرب استفاده کرد.
در این زمینه - که چندان بیشباهت به ایران امروز نیست - لیبی در بحبوحه تغییر در توازن قدرت در منطقه، مذاکرات با ایالات متحده را آغاز کرد. لیبی در آغاز سال ۲۰۰۳، در حالی که واشنگتن هنوز با حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ دست و پنجه نرم میکرد، در مذاکرات مستقیم هستهای شرکت کرد. در آن زمان، کالین پاول، وزیر امور خارجه وقت ایالات متحده، در حال جلب حمایت بینالمللی برای اقدام نظامی واشنگتن علیه عراق بود و قصد صدام برای توسعه سلاحهای شیمیایی، بیولوژیکی و هستهای را به عنوان بهانهای برای جنگ ذکر میکرد. با گذشت هفتهها و حمله آمریکا، قذافی سرنگونی صدام را نمونهای از آنچه میتوانست در لیبی با او انجام شود، دید. تنها شش روز پس از دستگیری صدام توسط نیروهای آمریکایی، قذافی از برنامه هستهای لیبی صرف نظر کرد.
مانند قذافی در سال ۲۰۰۱، [آیتالله] خامنهای، رهبر ایران، تقریباً یک سال و نیم پس از حملات حماس به اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ که جنگ غزه را آغاز کرد، مذاکرات مستقیم با ایالات متحده را آغاز میکند. [آیتالله] خامنهای، مانند قذافی، در بحبوحه فروپاشی شبکه نیابتی و اتحاد تهران، به طور فزایندهای منزوی شده است.
با نابودی حزبالله در لبنان، ناتوانی حماس در غزه و سرنگونی بشار اسد در سوریه، جمهوری اسلامی در حال استفاده از برنامه هستهای خود برای مذاکره در مورد آیندهای مطلوب برای تحکیم بقای خود است. همراه با بازگشت رئیس جمهور ترامپ به "فشار حداکثری" علیه رژیم، به نظر میرسد آیتالله، درست مانند قذافی در سال ۲۰۰۱، به تهدیدات ایالات متحده مبنی بر اقدام نظامی مستقیم توجه میکند. رهبری میداند که با دسترسی محدود نظامی و سیاسی، توافق با واشنگتن تنها راه پیش رو بدون به خطر انداختن بقا است.
چشماندازی متفاوت برای آینده
در حالی که رهبران جمهوریخواه از استفاده از مورد لیبی به عنوان الگو در مذاکرات هستهای فعلی با ایران حمایت میکنند، مهم است به یاد داشته باشیم که محاسبات سیاسی تهران امروز اساساً با محاسبات سیاسی طرابلس حدود بیست سال پیش متفاوت است. لیبی با ورود به مذاکرات با ایالات متحده، آیندهای را تصور میکرد که با تغییر ارزشها و اولویتهایی شکل گرفته بود که به طور قابل توجهی از مسیری که جمهوری اسلامی در حال حاضر دنبال میکند، متفاوت بود.
در اواخر دهه نود میلادی، قذافی در حال آمادهسازی سیفالاسلام، فرزند دوم خود، برای تبدیل شدن به رهبر بعدی کشور بود. الاسلام در اواخر دهه این دهه نمایندگی کشور را در مذاکرات سطح بالا با بریتانیا بر سر پرونده لاکربی و بعداً با ایالات متحده بر سر مسئله خلع سلاح هستهای آغاز کرد. در این مذاکرات، فرزندش چشمانداز متفاوتی را برای آینده کشور ترسیم کرد، چشماندازی که مستقیماً در تضاد با چشمانداز پدرش بود. او میخواست لیبی را به روی غرب باز کند و سرمایهگذاری و پروژههای توسعهای را جذب کند، همانطور که سایر کشورهای نفتخیز خلیج فارس با موفقیت از آن الگوبرداری کردهاند. در طول مذاکرات، عملگرایی فرصتطلبانهی سیف، کشور را از تعهدات ایدئولوژیک پدرش که تنها کشور را غارت میکرد، دور کرد و بقای او و حکومت را در معرض خطر قرار داد. از طریق همین دیدگاه آیندهنگر بود که لیبی حاضر شد داوطلبانه برنامه هستهای خود را در ازای کاهش تحریمها و روابط نزدیکتر با غرب کنار بگذارد.
در مقابل، مذاکرهکنندگان ایرانی فاقد آن دیدگاه تکاملیافته برای آینده هستند. برخلاف الاسلام، رهبری تهران علاقهای به بهبود وضعیت سیاسی و بینالمللی خود ندارد. در عوض، تنها انگیزه آنها حفظ و بقاست. در مذاکرات، مذاکرهکنندگان ایرانی احتمالاً سعی خواهند کرد اطمینان حاصل کنند که حکومت برای حفظ تصور قدرت پیشبینیشده، به برخی از قابلیتهای غنیسازی دسترسی داشته باشد. این امر به مذاکرهکنندگان آمریکایی «جای مانور» کمی برای متقاعد کردن ایران به کنار گذاشتن کامل برنامه هستهایاش میدهد، برخلاف لیبی که حاضر بود در ازای سرزنش غرب، جاهطلبیهای هستهای خود را به طور کامل کنار بگذارد. در حال حاضر، به نظر میرسد تیم مذاکرهکننده ترامپ، به مدیریت استیو ویتکاف، فرستاده خاورمیانه، در حال تغییر خطوط قرمز خود برای مذاکرات جهت تطبیق با موضع ایران، از خلع سلاح کامل گرفته تا غنیسازی محدود، است.
علاوه بر این، ایران فاقد اعتمادی است که مذاکرهکنندگان لیبی به تضمینهای ارائه شده توسط ایالات متحده و جامعه بینالمللی داشتند. این برداشت از اعتماد در مصاحبه الاسلام در سال ۲۰۰۳ با الشرق الاوسط مشهود است، جایی که او اظهار داشت که «آمریکا خود را متعهد به دفاع از ما» در ازای خلع سلاح لیبی کرده است و افزود که «توافقنامههای همکاری نظامی و امنیتی» پس از امضای توافقنامه به دنبال آن خواهد آمد. با این حال، با گذشت سالها، لیبی به طور فزایندهای نسبت به تضمینهای ایالات متحده و وعده لغو تحریمها تردید پیدا کرد. قذافی در مصاحبهای در سال ۲۰۰۵ به جاناتان مان از سیانان گفت که «فکر نمیکند آمریکا به تعهدات و وعدههای خود در قبال لیبی عمل کرده باشد» و افزود که «لیبی به خاطر خدمات خوبی که برای صلح جهانی انجام داده، پاداشی دریافت نکرده است.»
بیست سال بعد، به نظر میرسد ایران از نمونه لیبی درس گرفته است که همچنان نسبت به ضمانتهای ایالات متحده، از جمله وعده کاهش تحریمها و حفظ برنامه هستهای خود بدون تسلیحاتی شدن، تردید داشته باشد. علاوه بر این، خروج یکجانبه ترامپ از برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) در سال ۲۰۱۸، حتی پس از گزارشهای متعدد آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA) که پایبندی ایران به این توافق را تأیید میکرد، تنها روایت تندروها را مبنی بر اینکه نمیتوان به ایالات متحده اعتماد کرد، تقویت کرده است. در واقع، پس از خروج ایالات متحده از برجام، جمهوری اسلامی میانهروها و اصلاحطلبان در داخل ایران را که در ابتدا از این توافق حمایت میکردند، مانند حسن روحانی، رئیسجمهور و محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه، تضعیف کرد.
علاوه بر این، شرایط داخلی که به قذافی اجازه داد بدون به خطر انداختن قدرتنمایی خود، این توافق را بپذیرد، در شفافیت عمومی یا فقدان آن در برنامه هستهای لیبی نهفته است. هنگامی که قذافی ذخایر و سانتریفیوژهای خود را تحویل داد، اطلاعات کمی در مورد مقیاس غنیسازی و توسعه هستهای طرابلس وجود داشت. آژانس بینالمللی انرژی اتمی تنها پس از امضای توافقنامه متوجه شد که لیبی اورانیوم با درجه تسلیحاتی را تا هشتاد درصد غنیسازی میکند. این موضعگیری به قذافی اجازه داد تا بر تعهد ایدئولوژیک خود به مقاومت ضد غربی مانور دهد. از سوی دیگر، ایران در مورد برنامه هستهای کشور خود بسیار صریح بوده و از این برنامه برای ترویج و صدور ایدئولوژی انقلاب اسلامی در منطقه استفاده کرده است. به همین دلیل، مذاکرهکنندگان ایرانی انگیزه کمتری برای خلع سلاح کامل برنامه هستهای خواهند داشت، زیرا خطر تضعیف قدرتنمایی جمهوری اسلامی در منطقه را به جان میخرند.
راه پیشرو
با این حال، فرصتی برای مذاکرهکنندگان آمریکایی وجود دارد تا "توافق" برنامه هستهای ایران را "امضا" کنند و موفقیت خلع سلاح لیبی را تکرار کنند. در حالی که هر دو همچنان به دنبال حفظ قدرت خود هستند، این به ایران بستگی دارد که از الگوی قذافی در کنار گذاشتن اتکا به توسعه سلاحهای پیشرفته و شبکهای از نیروهای نیابتی برای انجام چانهزنیهای سیاسی خود پیروی کند. بدون یک چشمانداز تکاملیافته برای آینده کشور، چشماندازی که منعکسکننده اراده سیاسی ایرانیان باشد، هرگونه توافقی با تغییر دولت یا رهبری ایران در معرض خطر نابودی قرار میگیرد.
استیو ویتکوف، فرستاده ویژه ایالات متحده در خاورمیانه، در حال دست دادن با سید بدر البوسعیدی، وزیر امور خارجه عمان، در مسقط، عمان، ۱۲ آوریل ۲۰۲۵. خبرگزاری عمان/جزوه از طریق رویترز. توجه سردبیران - این تصویر توسط شخص ثالثی ارائه شده است.
با تکیه بر مثال لیبی، مذاکرهکنندگان آمریکایی باید تلاش کنند تا بر تحلیل هزینه-فایده حکومت تأثیر بگذارند، تحلیلی که به آیتالله نشان دهد برنامه هستهای او در تضاد مستقیم با طول عمر رژیم اوست، همانطور که با قذافی انجام داده بود. انجام این کار به شدت به ایجاد اعتماد و شامل تضمینهای امنیتی مستحکم برای منافع ایالات متحده و همچنین لغو تحریمها برای ایران بستگی دارد. ترامپ پیش از این با استقرار شش بمبافکن B-2، تقریباً سی درصد از ناوگان بمبافکنهای رادارگریز نیروی هوایی ایالات متحده، در جزیره دیهگو گارسیا در اقیانوس هند، قصد خود را برای عملی کردن تهدید اقدام نظامی مستقیم نشان داده است، که نشان دهنده تمایل مستقیم او به اقدام نظامی علیه تهران است.
در همین حال، ترامپ ضربالاجل صریح دو ماهه برای دستیابی به توافق در مورد مسئله هستهای تعیین کرده است. در حالی که توافق لیبی تقریباً سه برابر بیشتر طول کشید، مذاکرهکنندگان اکنون این فرصت را دارند که توازن استراتژیک قدرت در منطقه را به نفع صلح، امنیت و رفاه تغییر دهند. با این حال، دولت ایالات متحده باید درک کند که خلع سلاح لیبی یک استثنا بود، نه یک استاندارد. ایجاد ارتباط بین این دو مورد میتواند به مذاکرهکنندگان این فرصت را بدهد که موفقیت لیبی را تکرار کنند.