قیاس حمله 7 اکتبر و 11 سپتامبر به طور کلی دور از واقعیت نیست. این سطح از شوک و خشم ملی را در جامعه اسرائیل به ویژه به مخاطبان آمریکایی منتقل میکند. به طور مشابه، این قیاس به توجیه اینکه چرا درخواستهای بینالمللی برای آتشبس احتمالاً در داخل اسرائیل نادیده گرفته میشود کمک میکند. از این گذشته، اسرائیلیها به همان اندازه احتمال دارد که با یحیی سنوار، رئیس حماس در غزه، بنشینند ، همانطور که آمریکا قرار بود یک ماه بعد از حمله 11 سپتامبر با بن لادن پای میز مذاکره بنشیند. برخی درسهای راهبردی از پاسخ ایالات متحده به 11 سپتامبر آموخته میشود که برای عملیات در حال گسترش اسرائیل در غزه قابل استفاده است، به ویژه نیاز به اندیشیدن به آنچه پس از برکناری حماس از قدرت رخ میدهد. اما فراتر از آن، استفاده از افغانستان به عنوان الگویی برای غزه - همانطور که برخی گفتند- گمراه کننده است. به ویژه، این استدلال که اسرائیل باید به نحوی برای جلوگیری از گیر افتادن در بن بست نبرد ضد تروریسم - با تعداد انگشت شماری از حملات هواپیماهای بدون سرنشین بسیار دقیق، اما عملیات زمینی محدود- یا اینکه نیروی نظامی به نوعی در این شرایط بیهوده است، انجام دهد، اشتباه است. از نظر عملیاتی، این دو درگیری نمی توانستند از هم دورتر باشند. جنگ افغانستان بیشتر در کوهستان ها و مناطق کم جمعیت بود. غزه یکی از متراکم ترین محیط های شهری روی زمین است. اسرائیل همچنین کنترل خود را بر غزه اعمال میکند که ایالات متحده یا متحدانش هرگز نتوانستند در افغانستان، با مرزهای متخلخلش با پاکستان، به آن دست یابند. از نقطه نظر نظامی، این بدان معناست که از یک سو، اسرائیل شانس بهتری برای بیرون کشیدن غزه از کنترل حماس نسبت به ایالات متحده و متحدانش با طالبان در افغانستان دارد، اما از سوی دیگر، کار…
دریافت اشتراک
جهت مشاهده این مطلب لطفا اشتراک تهیه کنید یا با حساب کاربری سازمانی وارد شوید.
در رصدخونه می توانید به ازاء به اشتراک گذاری رصدهای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و…به رصد سایر افراد دسترسی داشته باشید.