يكى از مسائلى كه به شدت ذهن برخى ناظران را به خود مشغول كرده است، موضوع جهان گرايى است و به نظر مى رسد اين موضوع براى بسيارى از خوانندگان محدود در گروهى خاص باشد به طوري كه باعث مى شود چندان براى آن اهميتى قائل نشوند اما به اعتقاد من اين موضوع شايسته تأمل است زيرا در سايه 30 سال گذشته كه جهان گرايى تشكيل شده است، نياز به تفكر درباره روند آن وجود دارد و به نظر مى رسد با فروپاشى تدريجى جهان گرايى شروع به از دست دادن ويژگى هاى بارز آن مانند صلح، كاهش تورم و رفاه جهانى کرده ايم. در هفته گذشته دو اتفاق رخ داد كه باعث شده است تصور كنم احتمال از بين رفتن جهان گرايى وجود دارد. اتفاق نخست بحث لفظى بود كه با وزير اقتصاد سابق آلمان برايم پيش آمد زيرا وى ادعا داشت موج جديدى از جهان گرايى در راه است و اين در حالى بود كه اين ادعا خيال پردازانه به نظر مى رسيد؛ خصوصا كه اقتصاد آلمان در چند دستگى ميان وابستگى به چين و نياز به ائتلاف بهتر با آمريكا و سياست هاى فاجعه بار در زمينه انرژى و تمايل به روسيه اى -كه پس از جنگ اوكراين در هم نشكسته است- واقع شده است. اگر بپذيريم جهان گرايى عبارت از جهانى به هم پيوسته است و بر اساس آن ذهنيتى داشته باشيم كه ما اكنون در چنين جهانى زندگى مى كنيم پس بايد وابستگى ها در آن در حال تغيير نباشد زيرا در غير اينصورت ذهنيت ما صحيح نخواهد بود. اما واقعيت آن است كه براى نمونه در جهان امروز آمريكا و اتحاديه اروپا تلاش می کنند به چين كمتر وابسته باشند و چين و آمريكا هم تقريبا روابط سياسى با هم ندارند و در ذهن بسيارى چنين نقش بسته است كه گويى جنگ ميان پكن…
دریافت اشتراک
جهت مشاهده این مطلب لطفا اشتراک تهیه کنید یا با حساب کاربری سازمانی وارد شوید.
در رصدخونه می توانید به ازاء به اشتراک گذاری رصدهای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و…به رصد سایر افراد دسترسی داشته باشید.