شنبه ۱۴۰۲/۰۲/۲۳

روابط آمریکا و چین از نگاه گراهام آلیسون

  :اندیشکده
:نویسنده
رصدخونه  :رصدگر
لینک منبع اصلی

آلیسون ناتان، استراتژیست ارشد در تحقیقات کلان جهانی در گلدمن ساکس:

 روابط ایالات متحده و چین امروز را چگونه توصیف می کنید؟

 

گراهام آلیسون: در یک کلام بد و در بسیاری از کلمات، بسیار بد. متأسفانه، از زمانی که هنری کیسینجر و ژو انلای گفتگوهای خود را برای برقراری مجدد روابط بین دو کشور در بیش از پنجاه سال پیش آغاز کردند، روابط  دو کشور به بدترین حالت خود رسیده است .

 

آلیسون ناتان: چگونه به اینجا رسیدیم؟

 

گراهام آلیسون: کتاب من ( جنگ محتوم ) درست در زمان روی کار آمدن ترامپ منتشر شد، که این افزایش خصومت را پیش‌بینی کرد. بنابراین، من به شوخی متهم شده ام که یک پیشگویی خودسازنده را انجام داده ام. اما من می گویم که بروید و توسیدید را سرزنش کنید. همانطور که در مورد یونان باستان  مطالعه کردیم و در قرن‌های بعد بارها و بارها شاهد بودیم، زمانی که یک قدرت در حال ظهور به‌سرعت رشد می کند و رشد او قدرت حاکم را تهدید می کند و قدرت حاکم بیم این را دارد که قدرت جدید جای او را بگیرد ، هر دو به طور فزاینده‌ای نسبت به دیگری دشمنی می‌کنند. در 500 سال گذشته 16 مورد دیده شده است که در آن یک قدرت در حال ظهور تهدید به جابجایی یک قدرت حاکم کرده است که در 12 مورد از آن موارد، نتیجه جنگ بوده است . هیچ کس نمی تواند انکار کند که چین یک قدرت در حال افزایش است. هنگامی که چین در سال 2001 وارد WTO شد، کارگاه تولیدی جهان چه کسی بود؟ ایالات متحده آمریکا. امروز کیست؟ چین. شریک تجاری اصلی همه در سال 2000 چه کسی بود؟ ایالات متحده آمریکا. امروز کیست؟ چین. چه کسی بیشترین تولید ناخالص داخلی را دارد؟ در سال 2000، تولید ناخالص داخلی چین از نظر برابری قدرت خرید تقریباً یک چهارم ایالات متحده بود و امروز کمی بزرگتر از ایالات متحده است. هیچ کس نمی تواند انکار کند که ایالات متحده یک قدرت حاکم عظیم است که معمار و محافظ نظم بین المللی بوده است. بنابراین، این یک رقابت کلاسیک توسیدیدی شکل گرفته است  . اما این رقابت تنها 75 درصد پاسخ به چرایی افزایش خصومت ها است. 25 درصد دیگر مدیون هویت دو رقیب است. آمریکایی‌ها آنقدر عادت کرده‌اند که برای یک قرن در  نوک راس نظم  جهانی باشند( چیزی که ما آن را "قرن آمریکایی" می‌نامیم )که اکنون بخشی از روان آمریکایی است. بنابراین، همانطور که در مورد سایر قدرت‌های حاکم دیده‌ایم، که من آن‌ها را به عنوان «سندرم قدرت حاکم» توصیف می‌کنم، آمریکایی‌ها از این ایده که چین جایگاهی را که ایالات متحده به آن اختصاص داده است، نمی‌گیرد، شوکه شده‌اند

از کیهان در زبان ماندارین کلمه چین به معنای پادشاهی میانه است که ارتباط بین زمین و آسمان است. این خورشید است که بقیه به دور آن می چرخند. چینی ها موقعیت مشروع خود را در مرکز جهان برای هزاران سال اشغال کردند تا زمانی که غربی ها با فناوری جدید ظاهر شدند و آنها را آواره کردند و آنچه را "قرن تحقیر" می نامند، تحمیل کردند. اما در حالی که چین قدرت خود را بازیافته و آنچه رئیس جمهور شی آن را «جوان کردن بزرگ مردم بزرگ چین» می‌نامد، دوباره به دست آورده است، چین در حال بازگشت به جایی است که به عنوان مکان طبیعی قدرت جهانی خود می‌داند.  با قدرتمندتر شدن چین، مانند دیگر قدرت‌های در حال ظهور در تاریخ،  این کشور دارای چیزی است که من به عنوان «سندرم قدرت در حال افزایش» توصیف می‌کنم، که خواستار و کسب نظر و نفوذ بیشتری در جهان است. این داستان‌ها که در طول تاریخ تکرار شده‌اند، اکنون در دیدگاه‌ها و اقدامات آمریکا و چین به نمایش گذاشته شده‌اند. بنابراین، همانطور که در سال 2016 نوشتم: انتظار داشته باشید که اوضاع قبل از بدتر شدن بدتر شود.

 

آلیسون ناتان: ایالات متحده و چین بیش از همه در مورد یکدیگر چه سوء تفاهمی دارند؟

 

گراهام آلیسون: به نظر می‌رسد که هر دوی آنها واقعیت‌های سیاست داخلی را که سیاست را در کشور دیگر شکل می‌دهد، اشتباه درک می‌کنند. یک مثال واضح، عدم درک هر یک از طرفین در مورد حادثه بالون در اوایل سال جاری بود. به نظر می‌رسد چینی‌ها نمی‌توانند درک کنند که چگونه پرزیدنت بایدن اجازه  می دهد که این حادثه چنان در سیاست آمریکا اختلال ایجاد کند که مجبور شدند دیدار وزیر امور خارجه بلینکن با شی در چین را لغو کنند. فصل جدیدی در روابط آمریکا و چین شکل گرفته است و آمریکایی‌ها نمی‌توانستند بفهمند که شی چطور می‌توانست یک بالون جاسوسی را درست قبل از این که این نشست مهم برگزار شود، به ایالات متحده بفرستد. من سعی کردم به مردم در پکن و واشنگتن توضیح دهم که این دیدگاه ها به همان اندازه ساده لوحانه هستند. به یاد بیاورید که در جریان بحران موشکی کوبا چه اتفاقی افتاد. در خطرناک ترین روز بحران، زمانی که پرزیدنت کندی تصمیماتی می گرفت که فکر می کرد ممکن است منجر به مرگ 100 میلیون نفر شود، یکی از کارشناسان سیا به او اطلاع داد که یک فروند هواپیمای جاسوسی U2 ایالات متحده بر فراز اتحاد جماهیر شوروی سرگردان شده و در حال حرکت است. پرواز بر فراز میادین موشکی شوروی، که به نظر می‌رسد یک بررسی لحظه آخری اهداف قبل از اولین حمله هسته‌ای باشد. در یک لحظه خنده دار، JFK گفت: "همیشه یک پسر عوضی وجود دارد که این کلمه را نمی فهمد." کندی نمی دانست که آن هواپیما چه کار می کند. و من مطمئن هستم که همین امر در مورد شی در مقابل بالون نیز صادق بود. به طور مشابه، اگر شما یک چشم جاسوسی بزرگ را بر روی ایالات متحده قرار دهید که شهروندان بتوانند آن را ببینند و دوربین های تلویزیونی بتوانند آن را ردیابی کنند و فکر کنند که آتش بازی سیاسی به راه نخواهد افتاد، شما درکی از سیاست ایالات متحده ندارید.

 

آلیسون ناتان: از واکنش چین به درگیری روسیه و اوکراین چه آموختیم؟

 

گراهام آلیسون: حمایت چین از روسیه در جنگ با اوکراین حقیقت ناراحت کننده ای را آشکار کرده است که اکثر ناظران آمریکایی هنوز تمایلی به تشخیص آن ندارند.شی جین پینگ با روسیه اتحادی اعلام نشده را ایجاد کرده است. دستاورد شی بسیار چشمگیرتر است زیرا این دو کشور دلایل زیادی برای رقیب بودن دارند. آنها مرز طولانی با اختلافات ارضی مشترک دارند. در نقشه های چینی، ولادی وستوک، مهم ترین پایگاه دریایی روسیه در اقیانوس آرام، با نام چینی آن برچسب زده شده است، زیرا چینی ها آن را سرزمینی می دانند که در مراحل بعدی باید بازیابی شود. چین کشوری عظیم با منابع طبیعی کم است، در حالی که در آن سوی مرز در سیبری، سرزمین روسیه در شرق کوه های اورال پر از منابع طبیعی است اما جمعیت کمی دارد. بنابراین، چین و روسیه دشمنان طبیعی هستند. اما شی در ایجاد رابطه محکم با پوتین از انتظارات سرپیچی کرده است و واکنش چین به جنگ اوکراین باید زنگ خطری برای جهان باشد که شی از او دور نمی‌شود. بنابراین، ایالات متحده  و جهان  باید در این اتحاد نقش داشته باشند، زیرا به دولت‌گرایی خود فکر می‌کنند.

 

آلیسون ناتان: آیا روابط ایالات متحده و چین در آستانه بدتر شدن به سمت یک جنگ سرد جدید است؟

 

گراهام آلیسون: به نظر می رسد بسیاری از آمریکایی ها و حتی برخی از مقامات دولتی ایالات متحده معتقدند چین اتحاد جماهیر شوروی جدید در جنگ سرد جدید است. اما یادآوری این نکته مهم است که اتحاد جماهیر شوروی یک قدرت انقلابی گسترده بود که به دنبال تحول جهانی بود و بر این باور بود که ماموریتش این است که دولت های کمونیستی را در هر کشوری به قدرت برساند. اما چین هیچ آرزویی ندارد که دولت‌های دیگر توسط حزب کمونیست چین اداره شوند. همانطور که کیسینجر خاطرنشان کرد، چینی‌ها چنان عقده برتری دارند که نمی‌توانند تصور کنند جوامع دیگر به اندازه کافی خوب باشند تا از شکل حکومت آنها تقلید کنند. علاوه بر این، یک ویژگی کلیدی جنگ سرد یک پرده آهنین اقتصادی بود که اساسا اتحاد جماهیر شوروی را از اقتصاد جهانی قطع کرد. امروز، چین دومین ستون فقرات اقتصاد جهانی است و همانطور که دولت ترامپ کشف کرد، اکثر کشورها از انتخاب بین ایالات متحده که برای امنیت آنها ضروری است و چینی که برای ادامه رفاه آنها ضروری است، خودداری می کنند. بنابراین، به طور ساده، قیاس جنگ سرد بیش از آنکه واقعیات موجود را توضیح دهد، گمراه می کند. در مقابل، چین به وضوح اعلام کرده است که می خواهد آمریکا را به عنوان قدرت غالب در آسیا جابجا کند و خود جای او بنشیند . اما روش دستیابی به این هدف نه با حمله یا اشغال قلمرو است، بلکه به سبک چینی که بیشتر شبیه بازی Go است، جایی که استراتژی این است که افراد را تا زمانی که تسلیم شوند محاصره کنند زیرا جایگزین خوبی ندارند. این امر ایالات متحده و چین را مستقیماً در دریای چین جنوبی، تایوان و آسیا _اقیانوسیه در تضاد قرار می‌دهد. ایالات متحده قویاً به نقش خود در منطقه و اتحاد خود با ژاپن، کره جنوبی و استرالیا و همچنین ائتلاف امنیتی Quad و AUKUS اعتقاد دارد. بنابراین، ایالات متحده از آسیا دور نمی شود. همانطور که گفته شد، بهترین راه برای درک رقابت در کوتاه مدت از نظر جنگ سرد و آرزوهای جهانی اتحاد جماهیر شوروی نیست، بلکه به عنوان یک رقابت کلاسیک توسیدیدی است که آسیای شرقی امروز خطرناک ترین عرصه است.

 

آلیسون ناتان: در مورد یک جنگ داغ، که الگوی توسیدیدی نشان می‌دهد محتمل‌ترین نتیجه آن است، چطور؟

 

گراهام آلیسون: من یک لحظه باور نمی کنم که جنگ داغ بین آمریکا و چین اجتناب ناپذیر باشد. درست است که رقابت‌های توسیدیدی معمولا به جنگ منجر می شود .اما اگر همه سیاستگذاران بتوانند در روابط آمریکا و چین دیپلماسی را به طور معمول مدیریت کنند، باید منتظر تاریخ مانند همیشه باشیم. با این حال، «مقصد جنگ»  نه برای ارائه یک پیش‌بینی سرنوشت‌ساز، بلکه به عنوان فراخوانی برای تخیل استراتژیک نوشته شده بود. باز هم، در چهار مورد از 16 رقابت توسیدیان در 500 سال گذشته، تخیل استراتژیک خارق‌العاده نتایج خارق‌العاده‌ای به بار آورد.بسیاری از مردم ادعا کردند که نتیجه اجتناب ناپذیر جنگ سرد بین ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی یک جنگ گرم خواهد بود. اما هرگز اتفاق نیفتاد زیرا سیاستگذاران استراتژی و الگوهای رفتاری منسجمی را توسعه دادند که توانست رقابت را مهار کند و از تبدیل شدن بحران به جنگ واقعی جلوگیری کند. رقابت ایالات متحده و چین چالش جدیدی را برای تخیل استراتژیک ایجاد می کند تا ذهن ما را فراتر از تاریخ به طور معمول گسترش دهد.

 

آلیسون ناتان: اما با توجه به منفی بودن رابطه امروزی، آیا چنین تلاش های خارق العاده ای می توانند غالب شوند؟

 

گراهام آلیسون: سیاست، پوپولیسم و ​​ناسیونالیسم در واشنگتن و پکن، دستیابی به این نتیجه را دشوارتر از آنچه برای آتن و اسپارت بود، می کند. اما غیر ممکن نیست. بایدن و شی رهبران سیاسی عاقل و با تجربه ای هستند. هر کدام می‌دانند که جنگ بین آمریکا و چین برای کشورشان فاجعه‌بار خواهد بود. بنابراین، سوال این است که آیا شی و بایدن می توانند راهی را برای رابطه با یکدیگر بیابند که برای مدیریت شیاطین سیاسی داخلی خود به اندازه کافی قوی باشد. این یک چالش شدید، اما غیر قابل حل برای هر دو رهبر خواهد بود.

 

آلیسون ناتان: بنابراین، توصیه شما برای سیاستگذاران چیست؟

 

گراهام آلیسون: وقتی به طور خصوصی با سیاستگذاران هر دو طرف صحبت می‌کنم، این سوال را مطرح می‌کنم؟ رهبران منطقی در پکن و واشنگتن کدام را قانع‌کننده‌تر بدانند: انگیزه‌های رقابت یا مشوق‌های همکاری؟ پیشنهاد می کنم لیستی از هر کدام را بنویسند. ایالات متحده و چین به شدت برای برتری در آسیا رقابت می کنند. آنها برای اینکه رهبر جهانی در فناوری اطلاعات، هوش مصنوعی، محاسبات کوانتومی و سایر فناوری‌های مهم باشند، رقابت می‌کنند. هر یک آرزو دارند که یک اقتصاد مهم باشند تا وقتی دیگران اقداماتی را انجام می‌دهند که مخالف هستند، بتوانند آن‌ها را تحت فشار قرار دهند، همانطوری که چین زمانی دسترسی ژاپن را از فلزات خاکی کمیاب قطع کرد یا ایالات متحده ممنوعیت صادرات نیمه‌هادی‌های پیشرفته به چین را  انجام داد. بنابراین، انگیزه های رقابت قانع کننده است. اما مشوق های همکاری نیز قانع کننده است. ما در دوره سلاح های هسته ای زندگی می کنیم . هم آمریکا و هم چین دارای زرادخانه‌های هسته‌ای هستند که در صورت استفاده علیه دیگری منجر به انتقام و در نهایت نابودی هر دو کشور می‌شود. بنابراین، همانطور که در خطرناک ترین روزهای جنگ شاهد اصرار پرزیدنت ریگان مبنی بر این بودیم که می گفت : «  جنگ هسته ای پیروز ندارد و بنابراین هرگز نباید جنگید» ، لذا این امر یک حقیقت اساسی در روابط ایالات متحده و چین باقی می ماند. اما می بایست به  مسئله آب و هوا نیز  اشاره کرد . انتشار گازهای گلخانه ای پتانسیل تخریب زیست کره مشترک را دارد، بنابراین هر کشور  این انگیزه را دارد تا با همکاری با سایر کشورها ، مانع از انتشار گازهای گلخانه ای گردد . سیستم مالی جهانی وابستگی متقابل مشابهی ایجاد می کند. اگر سیستم مالی چنان یکپارچه است که رکود بزرگ در یک کشور می تواند به یک رکود جهانی تبدیل شود، بدون همکاری در این زمینه (مانند سال 2008 ) انگیزه مشکلات پا بر جا باقی می ماند . بر اساس این دو فهرست، واضح است که ایالات متحده و چین در شرایطی قرار دارند که توسط دو الزام متناقض تعریف شده است: رقابت در بزرگترین رقابت تمام دوران و همکاری برای هر یک جهت تضمین بقای خود. بنابراین، آنها باید به یک مفهوم استراتژیک که ترکیبی از رقابت و همکاری است، راه پیدا کنند. یکی از احتمالات «شراکت رقابتی» است که در آن هر دو رقبای سرسخت و شرکای شدید هستند. این مفهوم اغلب در تجارت رخ می دهد. اپل و سامسونگ رقبای سرسختی در بازار گوشی های هوشمند هستند، اما سامسونگ بزرگترین تامین کننده قطعات اپل است. این یک وضعیت ناراحت کننده است، اما چه کسی گفته است که زندگی باید راحت باشد؟ آموزش نحوه رقابت در برخی فضاها و همکاری در سایر فضاها ، یک جنبه دشوار اما ضروری از دنیای پیچیده امروز است.

منبع گزارش:
https://www.belfercenter.org/publication/us-china-relations-interview-goldman-sachs

مقالات مشابه

ضرورت الصاق گروه‌های مرتبط با ایران در فهرست سازمان‌های خارجی تروریستی آمریکا
بهبودی روابط ایالات متحده و ایران؟
تلاش‌ آمریکا برای به دست‌آوردن سوریه

انتخاب سردبیر

user