سه شنبه ۱۴۰۳/۱۲/۰۷

درس هایی برای آمریکا از بحران فعلی خاورمیانه

:نویسنده
مرکز رصد و ارزیابی دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی  :رصدگر
لینک منبع اصلی

بیش از یک سال است که درگیری غزه بدون هیچ نشانه‌ای از آتش‌بس ادامه دارد. در واقع این درگیری نه تنها در حال تشدید است، بلکه به سمت یک درگیری منطقه‌ای بزرگ‌تر پیش می‌رود. چرا تلاش‌های دیپلماتیک در این بحران خاورمیانه شکست می‌خورد؟ علیرغم تلاش‌های متعدد میانجی‌گری که توسط ایالات متحده و کشورهای منطقه‌ای مانند قطر و مصر انجام شده است، درگیری غزه همچنان حل نشده باقی مانده است. این سؤال مطرح می‌شود که آیا ایالات متحده در متقاعد کردن رژیم صهیونیستی ناکارآمد است یا خیر؟ پاسخ هم بله و هم خیر است. از یک سو، شکست میانجی‌گری ایالات متحده در مناقشه خاورمیانه نشان‌دهنده کاهش نفوذ این کشور در منطقه است. با این حال، این امر می‌تواند به سوء استفاده یا استفاده نادرست از قدرت هم نسبت داده شود. این وضعیت به وضوح ثابت می‌کند میانجی‌گری بدون بی‌طرفی و عدالت نمی‌تواند تنها با تکیه بر قدرت، به موفقیت برسد. چرا میانجی‌گری ایالات متحده شکست می‌خورد؟ پس از جنگ سرد، ایالات متحده اصلی‌ترین میانجی در خاورمیانه بوده است و توافق اسلو و سایر برنامه‌ها را برای منطقه تسهیل کرده است. با این حال، به دلیل روابط قوی خود با رژیم صهیونیستی، ایالات متحده اغلب به عنوان یک میانجی جانبدار تلقی می‌شود. با این وجود نفوذ قابل توجه آن در منطقه، آن را به یک بازیگر ضروری در حل مناقشات خاورمیانه تبدیل می‌کند. رویکرد مبتنی بر قدرت آمریکا در میانجی‌گری دارای دو مؤلفه اصلی است. اول، تعهد آن به حفاظت از امنیت رژیم صهیونیستی و جلوگیری از هرگونه عامل مخرب بالقوه در روند صلح است. این حفاظت به عنوان اهرمی برای تشویق طرف‌های مختلف به مشارکت در میانجی‌گری عمل می‌کند، در حالی که تهدید به بازدارندگی به جلوگیری از هرگونه تضعیف روند صلح توسط مخالفان کمک می‌نماید. این رویکرد را می‌توان در اقداماتی مانند مذاکرات کمپ دیوید در دهه ۱۹۷۰، توافق اسلو در دهه ۱۹۹۰ و توافق ابراهیم اخیر در سال ۲۰۲۰ مشاهده کرد. با این حال در درگیری غزه، قدرت سخت آمریکا نتوانسته است به عنوان اهرمی برای میانجی‌گری عمل کند. در واقع به دلیل حمایت جانبدارانه و حمایت از رژیم صهیونیستی، آمریکا بیشتر به مانعی تبدیل شده است. فقدان اراده سیاسی، نه فقدان قدرت، ریشه این مشکل است. با توجه به حوادث ۷ اکتبر، قابل درک است که رژیم صهیونیستی به دنبال تضمین‌های امنیتی باشد. با این حال، تلاش آن برای نابودی مطلق سرزمین فلسطین و تضعیف هرگونه احتمال راه‌حل دو دولتی فراتر از اقدامات معقول است. علاوه بر این، حمله آن به لبنان تنها به وضعیت پرتنش موجود افزوده است.

ایالات متحده نه تنها نتوانسته است رژیم صهیونیستی را مهار کند، بلکه خود را در دام حفاظت از آن در برابر تهدیداتی که توسط اقدامات تهاجمی خود این رژیم ایجاد شده است، گرفتار می‌بیند. این حمایت بیش از حد در واقع حس پیروزی مطلق را تقویت کرده است. به طور فزاینده‌ای روشن شده است که تلاش تل آویو برای امنیت مطلق، مانع اصلی حل و فصل مذاکره‌ای این درگیری است. این تلاش، درخواست‌های مشروع حاکمیتی طرف فلسطینی را نادیده می‌گیرد. وسواس در مورد امنیت مطلق بر پایه افسانه قدرت مطلق این رژیم است که تا حد زیادی از حمایت کورکورانه آمریکا از رژیم صهیونیستی از طریق کمک‌های نظامی ناشی می‌شود. گرفتاری ایالات متحده در تعهد حفاظتی، در واقع توهم امنیت بدون صلح را برای این رژیم ایجاد کرده است که جذابیت میانجی‌گری یا راه‌حل دیپلماتیک را کاهش می‌دهد. به جای ارائه امنیت و ایمنی واقعی، حمایت بیش از حد از سوی ایالات متحده هر فرصتی برای میانجی‌گری را مختل کرده است. میانجی‌گری، سازش بین طرف‌های درگیر را تقویت می‌کند، اما تلاش بی‌امان یک طرف برای امنیت مطلق، مانع اصلی در یافتن راه‌حل مذاکره‌ای است. اصرار رژیم صهیونیستی بر دستیابی به امنیت مطلق، مبتنی بر باور غلط به قدرت مطلق آن است که تا حد زیادی توسط کمک‌های نظامی بی‌وقفه آمریکا تقویت می‌شود. علاوه بر این، اعتبار تشدید برای بازدارندگی را نیز تضعیف کرده است. توافق میانجی‌گری زمانی برقرار است که هر کسی که توافق را نقض کند، بتواند مجازات شود. با این حال، با موضع جانبدارانه ایالات متحده، بازدارندگی را فقط در جهت تشدید از سوی مخالفان عمل می‌کند، اما نمی‌تواند برای جلوگیری از تشدید از سوی متحد کلیدی آن عمل کند. یک نمونه بارز را می‌توان در مناقشه ایران و این رژیم یافت، جایی که ایالات متحده از رژیم صهیونیستی با تمام وجود حمایت کرده است. هر بار که ایران تلافی می‌کند، از صهیونیست‌ها محافظت می‌کند، اما نمی‌تواند رژیم آنها را که یک مذاکره‌کننده کلیدی در حماس را ترور می‌کند یا به سفارت یک کشور دیگر حمله می‌کند، تحریم کند. توافق میانجی‌گری فقط زمانی کار می‌کند که همه طرف‌های درگیر بتوانند برای نقض آن با عواقب مواجه شوند. با این حال، با نشان دادن جانب‌داری ایالات متحده نسبت به متحد خود، اثر بازدارندگی آنها محدود به جلوگیری از تشدید از سوی مخالفان آنها است، نه از سوی متحد کلیدی خودشان. نمونه‌ای واضح در مناقشه بین ایران و رژیم صهیونیستی دیده می‌شود، جایی که ایالات متحده به طور مداوم از از این رژیم در برابر حملات ایران حمایت و از آن محافظت می‌کند، در حالی که در برابر اقدامات این رژیم در ترورهای سیاسی در تهران یا حمله به کنسولگری ایران در خارج از کشور اقدامی نمی‌کند.

همانطور که شیخ محمد بن عبدالرحمن آل ثانی، نخست‌وزیر قطر، گفته است: «چگونه میانجی‌گری می‌تواند موفق شود وقتی یک طرف مذاکره‌کننده را ترور می‌کند؟» آمریکا و چین باید همکاری کنند. بدیهی است که بحران صلح کنونی خاورمیانه را نمی‌توان از طریق رویکرد نظامی حل کرد. تلاش‌های دیپلماتیک آمریکا نیز بی‌نتیجه خواهد بود مگر اینکه آمریکا بتواند حمایت نظامی بی‌وقفه خود از تل آویو را کنترل کند و فشار مؤثری بر متحد خود وارد کند تا اولویت را به دیپلماسی بدهد. شکست میانجی‌گری دیپلماتیک آمریکا نه به دلیل کمبود قدرت، بلکه به دلیل استفاده بیش از حد و سوء استفاده از قدرت بیش از حد است. رویکرد چین به میانجی‌گری - قدرت اصل‌گرا - پتانسیل مؤثر بودن در خاورمیانه را دارد. بر خلاف سایر کشورها، چین از اهرم نظامی مستقیم اجتناب می‌کند و در عوض بر ایجاد اعتماد و ارتقای توسعه به عنوان نوعی اهرم تمرکز می‌کند. یکی از مزایای این رویکرد این است که باعث ایجاد دوگانگی‌های ائتلافی نمی‌شود یا اجازه سوء استفاده از آن به عنوان وسیله‌ای برای رویارویی را نمی‌دهد. به عنوان مثال هنگامی که چین بین گروه‌های مختلف فلسطینی میانجی‌گری می‌کند، هدف آن توانمندسازی سیاسی این سازمان‌ها و تسهیل هماهنگی بین آنها است. این حمایت خطری از بکارگیری برای آسیب رساندن به حاکمیت رژیم صهیونیستی ندارد. به طور مشابه میانجی‌گری چین بین عربستان سعودی و ایران به دنبال کاهش نگرانی‌های امنیتی است، نه استفاده از یک طرف سوم به عنوان دشمن مشترک. در حالی که رقابت بین ایالات متحده و چین در بسیاری از زمینه‌های امور بین‌الملل مشهود است، پیگیری صلح در خاورمیانه نباید به عنوان یک رقابت تلقی شود و در عوض، می‌تواند به عنوان عرصه‌ای برای همکاری عمل کند. میانجی‌گری پلی برای طرف‌های درگیر در جنگ است و تلاش‌های چین برای میانجی‌گری بین گروه‌های مختلف فلسطینی، گامی نخست به سوی پل زدن بین فلسطین و رژیم صهیونیستی است. ایالات متحده هم باید مسئولیت خود را بپذیرد و به طور مشابه از نفوذ قابل توجه خود بر این رژیم استفاده کند.

منبع گزارش:
https://www.siis.org.cn/Commentary/16189.jhtml

مقالات مشابه

محاسبات پیچیده حمله به برنامه هسته‌ای ایران
جنبش جدایی‌طلبی بلوچستان در پاکستان
دوراهی صلح یا هرج و مرج در سوریه

انتخاب سردبیر

user