من در کرج، شهری نزدیک تهران به دنیا آمدم و پس از سالها زندگی در ایران، برای کار به افغانستان برگشتم. در آن زمان، زنان افغانستانی در حال تعامل با دموکراسی موجود و بازپسگیری جایگاه خود در زندگی عمومی بودند، اما طالبان با حمله بیامان به زندگی غیرنظامیان، این پیشرفت را هدف قرار داد. این گروه زیرساختها را تخریب کردند؛ به مدارس، دانشگاهها و بیمارستانها حمله کردند؛ و در نهایت پیش از زندانی کردن زنان در خانههایشان، کنترل کشور را در دست گرفتند. چند روز قبل از ورود طالبان به کابل، قندهار سقوط کرده بود. مادرم و خواهر و برادرانم همه چیز را رها کرده و به خانه من در کابل گریختند، زیرا خانه پدرم در قندهار توسط نیروهای طالبان محاصره شده بود و مردان خانواده ما را دستگیر کرده بودند. در پانزدهم اوت ۲۰۲۱، هنگام حرکت به سمت دفتر کارم، جنگجویان طالبان را در خیابانها دیدم. آنها سوار بر موتورسیکلت و خودروهای نظامی بودند و پرچمهای سفید طالبان را به اهتزاز درآورده بودند، چهرههایشان خسته اما پیروزمندانه بود. مردم از ترس در حال فرار بودند. نتوانستم به مقصد خود برسم و برگشتم، سفری که به دلیل هرج و مرج و شلوغی ساعتها طول کشید. در ناحیه ششم، سربازان طالبان با عصبانیت پرچم سهرنگ افغانستان را پایین آوردند و پرچم خود را جایگزین آن کردند. دیدن وحشت مردم و چهرههای خشمگین طالبان مرا وحشتزده کرد. ناگهان ترسیدم از اینکه مبادا آنها متوجه صورت بدون پوشش من شوند. در یک لحظه، یک سرباز طالبان دست خود را به ماشینی که در آن بودم، کوبید و پرسید: «این کیست و شما او را کجا میبرید؟» راننده با سرعت فکر کرد و پاسخ داد: «دخترم است و او را به خانه میبرم.» بعداً، نزدیک دانشگاه آمریکایی، صدای تیراندازی من را به گریه انداخت. من و همسرم در لیست تخلیه بودیم، اما وقتی با…
دریافت اشتراک
جهت مشاهده این مطلب لطفا اشتراک تهیه کنید یا با حساب کاربری سازمانی وارد شوید.
در رصدخونه می توانید به ازاء به اشتراک گذاری رصدهای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و…به رصد سایر افراد دسترسی داشته باشید.