از زمان انقلاب ایران در سال ۱۹۷۹، روابط بین تهران و واشنگتن قطع شده است. هویت جمهوری اسلامی بر پایه مخالفت با ایالات متحده بنا شده است و اغلب از آن به عنوان «استکبار جهانی» یاد میکند. این خصومت نه تنها ناشی از اختلافات ایدئولوژیک، بلکه ناشی از غریزه بقا نیز هست، زیرا جمهوری اسلامی، مانند بسیاری از اقتدارگرایان انقلابی، برای حفظ انسجام داخلی و توجیه حکومت خود به یک دشمن خارجی نیاز دارد.
در طول چهار دهه تصدی مقام رهبری آیتالله علی خامنهای، ایران عمدتاً به دنبال اجتناب از صلح و جنگ با ایالات متحده بوده است. با این حال، دوره دوم ریاست جمهوری دونالد ترامپ، رئیس جمهور، این انتخابها را دشوار میکند. آنچه رویکرد ترامپ را برای تهران نگرانکننده میکند، تمایل او به مذاکره مستقیم و «انجام معامله» - برای محدود کردن برنامه هستهای خود - در حالی است که در صورت عدم دستیابی به توافق، تهدید به اقدام نظامی میکند. این رویکرد، سیاست دیرینه ایران مبنی بر تمایل به اجتناب از رویارویی مستقیم و تعامل مستقیم با ایالات متحده را به چالش میکشد.
برنامه هستهای رو به پیشرفت تهران، فوریت رویکرد ترامپ را تشدید کرده است. علاوه بر تهدیدهای او به اقدام نظامی، کمپین تحریمهای اقتصادی «فشار حداکثری» ترامپ با هدف کاهش قابل توجه منبع اصلی درآمد ایران - صادرات نفت - طراحی شده است. تهران مدتهاست که از دادن هرگونه امتیازی تحت تهدید عمومی خودداری میکند، زیرا نگران است که این کار به جای کاهش تهدیدها علیه خود، آنها را تشویق کند.
با این حال، از بهار ۲۰۲۵، تهران و واشنگتن دوباره وارد مذاکرات هستهای شدهاند. در حالی که خصومت متقابل همچنان ادامه دارد و جزئیات فنی پایبندی و ترتیببندی همچنان پیچیده است، به نظر میرسد هر دو طرف اراده سیاسی برای دستیابی به یک توافق جدید را دارند. برای تهران، این تعامل نشان دهنده یک تغییر تاکتیکی موقت بالقوه است تا یک تغییر استراتژیک.
در طول دوره اول ریاست جمهوری ترامپ، ایران به طور مداوم پیشنهادهای او برای گفتگو با حسن روحانی، رئیس جمهور وقت، را رد کرد، به ویژه پس از خروج ترامپ از توافق هستهای ۲۰۱۵ ایران - که به عنوان برنامه جامع اقدام مشترک شناخته میشود - و اعمال تحریمهای اقتصادی فلجکننده. ترور سردار قاسم سلیمانی توسط ترامپ در ژانویه ۲۰۲۰، موضع ایران را بیش از پیش تثبیت کرد و هرگونه شانس گفتگوی مستقیم را از دسترس خارج ساخت.
بنابراین، ترامپ هم خطرات بزرگی و هم فرصتهای بالقوهای را برای جمهوری اسلامی به همراه دارد. برای رژیمی که تحت تحریمهای اقتصادی سنگین قرار دارد، ترامپ جایگاه بیشتری برای متقاعد کردن اسرائیل و جمهوریخواهان کنگره، دو گروهی که با صدای بلند با برجام مخالفت کردند، برای توافق دیپلماتیک با تهران دارد. با این حال، برای حکومتی که هویتش بر مخالفت با ایالات متحده بنا شده است، اقدامات ترامپ میتواند ایران را یا به سمت تعامل دیپلماتیک مستقیم یا به سمت رویارویی آشکارتر سوق دهد - هر دو نتیجهای که ایران از نظر تاریخی در برابر آنها مقاومت کرده است.
فراتر از پرونده هستهای، ایران همچنین در ترامپ فرصتی برای پیشبرد دستور کار استراتژیک گستردهتر خود میبیند. اهداف آن ساده است: بیرون راندن ایالات متحده از خاورمیانه، سلب مشروعیت اسرائیل و همکاری با ملتها و بازیگران غیردولتی که با نظم جهانی به رهبری ایالات متحده مخالف هستند. غرایز ترامپ به طور کلی دو مورد از این سه آرزوی ایران را پیش میبرد و ممکن است ناخواسته آرزوی سوم را نیز تقویت کند.
ترامپ به طور فعال در پی از بین بردن اتحادهای سیاسی، اقتصادی و نظامی بوده است که از زمان جنگ جهانی دوم نظم جهانی به رهبری ایالات متحده را حفظ کردهاند - نظمی که تهران مشتاق از بین بردن آن است. تمایل او برای کاهش حضور نظامی آمریکا در خاورمیانه، به ویژه در عراق و سوریه، مستقیماً با اهداف ایران همسو است. و اگرچه ترامپ خود را به عنوان طرفدارترین رئیس جمهور اسرائیل در تاریخ ایالات متحده معرفی کرده است، اما حمایت ضمنی او از سیاستهای حداکثری مورد علاقه راست افراطی اسرائیل - مانند اخراج گسترده فلسطینیها از غزه و حتی کرانه باختری - میتواند به بیاعتبارتر شدن بیشتر اسرائیل در افکار عمومی بینالمللی منجر شود.
ایران، علیرغم اینکه گفته میشود برای انتقام سلیمانی، توطئه ترور ترامپ را طرحریزی کرده است، ریاست جمهوری ترامپ را فرصتی برای قطبی کردن بیشتر آمریکا در داخل و کاهش قدرت نرم و نفوذ جهانی آن میبیند. تهران تلاشهای ترامپ برای تعطیلی پخش برنامههای فارسی زبان صدای آمریکا و قطع کمکهای خارجی ایالات متحده و برنامههای ترویج دموکراسی را تحسین میکند و غرایز او را برای خروج نیروهای آمریکایی از منطقه تشویق میکند.
از حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ تا حملات حماس به اسرائیل در سال ۲۰۲۳، ایران با پر کردن خلاهای قدرت ایجاد شده پس از حذف صدام حسین و همچنین قیامهای عربی در سال ۲۰۱۱، به قدرت برتر خاورمیانه تبدیل شده بود. محور مقاومت ایران در بحبوحه بیثباتی در سوریه، لبنان، عراق، یمن و غزه شکوفا شد - کشورهایی که ایران از بینظمی آنها سوءاستفاده و آن را تشدید میکرد.
حمایت ایران از حمله ۷ اکتبر حماس به طرز چشمگیری نتیجه معکوس داد. انتقام شدید اسرائیل علیه حماس و حزبالله مستقیماً به فروپاشی متحد کلیدی تهران، بشار اسد، رهبر سوریه، منجر شد. نیروهای نیابتی ایران در عراق و یمن نیز اکنون خود را ضعیف میبینند. علیرغم اکراه کلی ترامپ نسبت به درگیریهای نظامی در خاورمیانه، او حملاتی را علیه حوثیها انجام داده است که ثبات منطقهای و تجارت جهانی را تهدید میکنند.
با این وجود، بعید است که تهران منفعلانه کاهش نفوذ منطقهای خود را بپذیرد. حکومت و نیروهای نیابتی آن از تمام ابزارهای موجود - از جمله ترورهای سیاسی - برای مختل کردن گذار سوریه و لبنان به نظم سیاسی پایدار پس از ایران استفاده خواهند کرد. تلاشها برای بیثبات کردن اردن نیز احتمالاً ادامه خواهد یافت.
اگرچه ظرفیت منطقهای ایران کاهش یافته است، اما عزم آن همچنان قوی است. تهران امیدوار است که سیاستهای ترامپ زوال نظم جهانی به رهبری ایالات متحده را تسریع کند و فرصتهای جدیدی را برای ایران برای پیشبرد جاهطلبیهای استراتژیک خود ایجاد کند.